شد آنوقتی که یاد آریم آلام غریبان را ** زنقل کربلا داغی بدلها ماند یاران را
بدلهای محبان حسین تا عرصهء محشر ** نگردد این جراحت به نگیرد درد درمان را
بنای هستی وممکن از این اندوه نامحکم ** زبیل کفر برکندند بنا و رکن ایمان را
نه تنهاعیسی مریم به گردون جامه زددرخم ** هم ازسرچشمهءحیوان خضرگمکرده سامان را
زغوغای محرم هفت سکان سما در هم ** ملک در عرش میدارد عزای شهریاران را
خلاصی نیست افلاک وعناصر را در این ماتم ** دو چشم اشکباری هست دایم ابروباران را
مدام ار دامن گردون شفق خوناب میریزد ** زخون سیراب میسازد مزار گلعذاران را
نه تنها اندرین ماتم بنی آدم عزادار است ** عجب شوریست اندر سر درین بستان هزاران را
درین غم حضرت آدم به هجران مبتلا گشته ** زاشک چشم جاری دید چندین نوح طوفان را
به یعقوب ومحمد آب کوثر تیره رنگ گردید ** چو داده یوسف ثاتنی زتاب تشنگی جان را
به قلب شیر یزدان رفت آندم غنچهء پیکان ** که بر لعل علی اصغر کشیدند تیر پرّان را
زاندوه همین ماتم قد خیرالنساء خم شد ** بخون خویش غلطان دید سلطان غریبان را
خدیوابسمل زارت نه لایق بر جنایت بود ** مگر نشنیده باشی قصهء موروسلیمان را
من آن مورم که شعرم کمترازران ملخ باشد ** قبول از لطف میباید نیاز خسته نالان را
کلمات کلیدی: